چون دل ببردی دین مبر
هوش از من مسکین مبر
با مهربانان کین مبر
لا تقتلوا صید الحرم
Monday, December 29, 2008
نیمه ای در آتش و نیمی در آب
Posted by Social Passion at 6:53 PM
Wednesday, December 24, 2008
در محضر شیخ اجل
سعدی: خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل
بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد.
سعید:خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل
بی زحمت شبیخون بر جان نشان خود زد.
گر آن لطیف عیار قصد دلم نماید
جان و تمام اجزا باید به صد طبق زد.
پی نوشت:من بی مایه که باشم که کنم عیب به سعدی
شرر نگاه آن یار آتش بر این زبان زد
Posted by Social Passion at 2:00 AM
Monday, December 15, 2008
کوی سلیمان
شرح تطاولت را چون بر زبان برانم
کز شرم روی خوبت فارغ ز ملک جانم
صد دفترم نشاید تحریر این غم هجر
بل خود ز یک جفایت منظومه ای توانم
در حیرتم که چون گشت خونخوار عالم آن مَه
من زان دو چشم جادو جز مرحمت ندانم
شاهین خوش خرامم شد صید آن کمندت
اکنون به بوی بسمل به دام تو روانم
دیگر نشان نماندست زان خاتم سلیمان
در دولت تو ای جان مسکین بی نشانم
دست تظلم آرد هرکس جفا بدیدست
بر من شَرَنگ جورت چون شَهد بر زبانم
دیگر مجو سراغم کآخر مرا نماندست
خوشتر ز خاک کویت مأوایی و مکانم
جان سعید دیریست معتکف غمت شد
شاید به این دعایش چشمی به تو رسانم
دوشنبه، بیست و پنجم آذر ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
Posted by Social Passion at 10:39 PM