دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد
جان را سپر تیر بلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام
امروز به خون دل قضا خواهم کرد
Wednesday, March 04, 2009
Wednesday, February 18, 2009
بی وفا طبیب
تنم رنجور و جانم پر ز حسرت از طبیبم
رقیب آمد به بالینم دریغا از طبیبم
به بستر چون فتادم از بلایش زار و خسته
نکرد آخر نگاهی سوی ما حاذق طبیبم
به تیماری و دلجویی نیامد آن حبیبم
مگر حال پریشم را ندیدست آن طبیبم
دو چشمان خرابش مرهمی بر هرچه درد است
نصیب از نوش ِ دارویش نکردست آن طبیبم
دلم مجروح و پیکان بلا در جان ولیکن
هلاکم به که درمان گیرم از ظالم طبیبم
دگر خورشید رویش را نجوید چشم ِ تارم
که زین پس درد و درمانی نچینم زان طبیبم
پنج شنبه، یکم اسفند ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
Posted by Social Passion at 8:44 PM
Wednesday, January 28, 2009
Poor Family
آتش آه است و دودش دیده ات جیحون کند
خنجر فقراست و نیشش سینه ات پرخون کند
درد دل پوشیده دارد طفلک زاغه نشین
سیل خون چشم جوشانش چه سان مکنون کند
Posted by Social Passion at 8:45 PM
Tuesday, January 13, 2009
توسن خاطر
دوش در خواب ای نگارینا به دیدار آمدی
مرحبا، بر این دل مجروح خونبار آمدی
فاش گو، رحمی بر این مسکین شیدا برده ای
یا که ره گم کرده و بر بوی اغیار آمدی
نیّتت هرچه بودست ای خُمار می پرست
روح پرور چون دم عیسی به این کار آمدی
تا که خورشید رخت بر کنج این خاطر فتاد
زَمهریر هجر تو بر من چو گلزار آمدی
چون لبان شکرت به گفتار درآمد آن دم
شوری اندر خلوتگه این جان بیمار آمدی
مردم چشم سعید از شوق پیکان نگاهت
چون سپر با توسن خاطر به پیکار آمدی
سه شنبه، بیست و چهارم دی ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
Posted by Social Passion at 10:08 PM